داستان کوتاه از بلک پینک 😍
داستان کوتاه بلک پینک نوشته خودم
(اگه شماهام میخواین داستان کوتاه تون توی این پست قرار بگیره زیر همین پست برام بفرستین اگه خوب باشه میزارم)
1.جیسو :عه جنی سنجابه رو
جنی:هم.... کوش
جیسو:ایناهاش دیگه تو بغلم خوابه
رزی:من سنجاب تو نیستم
2.لیسا:میگم جنی از جی دراگون چه خبر
جنی: گور باباش ولش کردم
لیسا:وا واسه چی
جنی:جایی که لیسا هس جی دراگون سوء تفاهمه
لیسا:هان جیسو اومدم عه جنی صدام کردم
جنی:وا لیسا جیسو که خونه نیست
لیسا:ای وای گرفتار شدم وای خدایا کمکم کن😥
3.جنی:عه میمون
رزی:این باز اومد
لیسا:کثافت
جیسو:دخی ها آروم باشین این میمونه هنوز جهش پیدا نکرده
(ختاب به یه هیتر بلینک نما🤬)
جر