Menu

The Siren's Light | Jenlisa

دوشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۳:۲۶ ب.ظ
۵ ديدگاه

فن فیکشن The Siren's Light | Jenlisa

ژانر:ماورا , عاشقانه

خلاصه و قسمت اول درادامه مطلب

خلاصه

 در حال غرق شدن بودم ، تاریکی آروم آروم اطرافم رو فرا گرفته بود. عمق دریا منو از سطح زمین پایین و پایین تر می کشید تا جایی که دیگه نتونستم مهتابی رو که از بالا میدرخشید رو ببینم. این بود می دونستم وقت رفتنمه... اما، این موجود زیبا با موهای نقره ای رنگ کی بود که با اون صدای آرامش بخشش به سمتم شنا می کرد؟ چشماش درخشان بود! "تو زیبایی"، صداش خیلی واضح و گوشنواز بود.. و قبل از اونکه بدونم، منو بوسید. این موجودی که منو خواسته بود کی بود؟ یک پری دریایی!! شرم آور و آزار دهندس که یک پری دریایی، زندگی منو برای همیشه تغیر داد!! 

قسمت اول (توی پست قبل گفتم چرا اینجوری میزارم)

در حال غرق شدن بودم ، تاریکی آروم آروم اطرافم رو فرا گرفته بود.

عمق دریا منو از سطح زمین پایین و پایین تر می کشید تا جایی که دیگه نتونستم مهتابی رو که از بالا میدرخشید رو ببینم.

این بود می دونستم وقت رفتنمه...

اما، این موجود زیبا با موهای نقره ای رنگ کی بود که با اون صدای آرامش بخشش به سمتم شنا می کرد؟ چشماش درخشان بود!

"تو زیبایی"، صداش خیلی واضح و گوشنواز بود..

و قبل از اونکه بدونم، منو بوسید.

این موجودی که منو خواسته بود کی بود؟ یک پری دریایی!! شرم آور و آزار دهندس که یک پری دریایی، زندگی منو برای همیشه تغیر داد!! 

خشکم زد.

حس میکردم قلبم محکم داره به سینم میکوبه.

قبل از اینکه به مسیرم ادامه بدم زمزمه کردم:چقدر قشنگ!

 نمیتونستم بدنم رو کنترل کنم، یکدفعه خودم رو لبه صخره دیدم که به پایین و آب سردش خیره شده بودم.

سرم رو پایین تر بردم و متوجهٔ چیزی شدم.

نور بود؟ کسی اون پایینه؟

با نگرانی داد زدم: کسی اونجاست؟ ولی اون صدای آرامش بخش بلند تر شد. باعث شد علاقم به شنیدن اون صدای ناشناخته ولی آرامش بخش بیشتر بشه.

جلو تر رفتم حتی انگشت های پام از نوک صخره جلوتر رفت.

سرم رو پایین تر بردم. صدای آرامش بخش بیشتر منو جذب خودش کرد پس سرم رو بیشتر پایین بردم تا اینکه افتادم. نه ترسیدم، نه جیغ زدم. آروم شدم. انگار باید این اتفاق می افتاد.

ولی چرا؟ دلیلش چی بود؟ بین اون امواج یخی ،منو به سمت پایین کشید. مبارزه نکردم، نیازی هم نداشتم.

چرا وقتی که هیچ نیرویی نداشتم می جنگیدم؟ داشتم غرق میشدم. تاریکی بیشتر و بیشتر میشد.

دستم رو آروم بلند کردم و از بین انگشتام نوری رو که از بیرون آب میومد، نگاه کردم. در اعماق ناشناخته ها غرق میشدم و ریه هام درحال سوختن بود و من این حسو دوست داشتم.

ادیسه! ادیسه! صدای آروم و زیبایی توی تاریکی منو به خودش جذب کرد و باعث تعجبم شد.

سوزش و درد بدنم رو نادیده گرفتم و به زور چشمام رو باز کردم و دنبال منشا صدا گشتم. یکدفعه، تنها چیزی که دیدم، چشمی زیبا و درخشان در اعماق تاریکی بود.

چشم هایی که در تاریکی میدرخشیدن. همونطور که نور درخشانش احاطه ش کرده بود، گفت:فراموش کن کجا میری... موهای نقره ای که به زیبایی دورش پخش شده بودن، میدرخشیدن و نور درخشانشون رو نشون میدادن. دورم شنا کرد و با لب های درشتش لبخندی بهم زد. با صداش منو به سمت خودش جذب میکرد.

دختر مونقره ای دورم شنا میکرد و من فقط نگاش میکردم و به صداش گوش میدادم.

ناگهان با دیدن چیزی چشمام از تعجب بزرگ شدن.

اون بجای پا، یه دم سبز روشن و بلند که به باسنش وصل شده و زیر نور میدرخشیدن، داشت..!

پری دریایی؟  دارم خواب میبینم؟ "فراموش کن کجا میری..."

با اون صدای گوشنوازش دوباره حرفشو تکرار کرد.

 وقتی که آروم به سمت بدن در حال غرق شدنم شنا کرد، دست از تقلا کردن برای نگه داشتن خودم تو آب برداشتم. چرا نترسیدم؟ قلبم از ضرب و شتم بی روح با موجود روبه روم، تسلیم نمیشه.

"و با من بیا" بالاخره جملش رو تموم کرد.

صداش مثل روشنایی روز، روشن بود. موهای نقره ایش آزادانه توی آب پخش شده بود... درحالی که اتصال چشم هاش رو باهام قطع نمیکرد، پوست یخ زده‌ام رو لمس کرد!

همونطور که با نگاهم تحسینش میکردم، دقیقا روبه روم شنا کرد و دستاش رو قاب صورتم کرد.

به محض اینکه نور چشماش ناپدید شد،چندلحظه خشکش زد بعد موهای رو صورتم رو کنار زد و بهم نگاه کرد "تو خیلی خوشگلی." همونطور که با صدای گرمش زمزمه کرد، به برانداز کردنم ادامه داد.

با گونه هایی که در حال سرخ شدن بودن، با خودم فکرکردم اگه نمیرم همهٔ جزئیات رو یادم میمونه..! تک تکشون رو! "زمان رفتن تو نیست،ولی برای من هست‌. کمکم کن سرنوشتم رو تغییر بدم."

با اون صدای گرمش زمزمه کرد. تاریکی بیشتر میشد و میدونستم دیگه آخرشه. ولی قبل از اینکه از این دنیای تیره و تار فرار کنم، حس کردم لب های درشتی لبهام رو لمس کردن...

4 و یک دفعه، همه چیز روشن شد!

Coming Soon...

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نظرات (۵)

خوب بودد اونییی

واقعی خوشحالم خوشت اومد
وای باز گفت اونیییی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

خیلی وبت رو دوست دارممم 

❤❤

منم تو رو خیلی دوست دارم

❤🔆

💋💋💋💋
  • crazy friends avatar
  • Alia | بلینک :)
  • بقیه ؟ T-T

    تا شش شاید زود تر گزاشت 
    اگه بزاره میزارم 

    دوست عزیز دقیقا شما با چه اجازه‌ی فاکی ای فیکشنم رو اینجا آپ کردی؟

    انقدر شعور نداشتی که حتی بیای و ازم اجازه بگیری؟؟!

    هرچه سریع تر پاکش کن 

    توی وات پد آپ میکنی یعنی اجازه دادی 
    میتونی قفلش کنی 
    اگه قفل نیست یعنی آزاده 
    میتونی تو وات پد فعالیت نکنی